داستان های جذاب و خواندنی
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان های جذاب و خواندنی و آدرس mahdi128.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





عضو هیات علمی‌گروه روانشناسی بالینی دانشکده روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی، گفت: پسران برای ازدواج دنبال دخترانی می‌گردند که شبیه مادرانشان باشند.

منوچهر طباطبایی افزود: پسران به طور ناخودآگاه دخترانی را برای ازدواج می‌پسندند که شبیه مادر خود بوده و بتواند جایگزین آن باشد.

وی ادامه داد: این مسأله که بیشتر در فرهنگ ایرانی دیده می‌شود، به ارتباط عاطفی و علاقه ای که پسران به مادران دارند، برمی‌گردد.

برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, ] [ 20:12 ] [ مهدی رضایی ]

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.

خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...

بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...

خسته شدم بس که تنها دویدم...

اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...

می خواهم با تو گریه کنم ...

خسته شدم بس که...

تنها گریه کردم...

می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...

خسته شدم بس که تنها ایستادم


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, ] [ 20:11 ] [ مهدی رضایی ]

پولدار ترین, مطالب طنز, عشق ورزیدن, سالروز تولد

 

برای خوشحال كردن یك زن...

یك مرد فقط نیاز دارد كه این موارد باشد :

یك دوست

یك همدم

یك عاشق

یك برادر

یك پدر

یك استاد

یك سرآشپز

یك الكتریسین

یك نجار

یك لوله كش

یك مكانیك


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, ] [ 20:9 ] [ مهدی رضایی ]

ماشین, طنز, پیاده, مطالب خنده دار, پاشنه کفش

پسر در حال دویدن...

زااااارت (صدای زمین خوردن)

رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ "صدای پس گردنی")

یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!

یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!

.

.

.

.

.

دختر در حال راه رفتن…

دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)

رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…

یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟

یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!

من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!!

 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, ] [ 20:6 ] [ مهدی رضایی ]

یک شب سرد زمستونی بود،هوا گرگ و میش بود و به سختی میشد از شیشه ماشین بیرون رو دید.کولاک بود جاده یخ زده بود و هر چند دقیقه یک بار ،ماشین می لغزید و به این طرف و آن طرف کشیده می شد!از انتهای جاده چراغ قرمز رنگی که مدام روشن و خاموش می شد رو به سختی می دیدم به نظر مسافر خانه یا رستوران بود.به هر حال برای گذراندن اون شب تنها راه بود..! به آن سمت رفتم .بعد از مشکلات زیاد ماشین رو کنار اون محل پارک کردم و به سمت در ورودی رفتم .با گذاشتن پا هایم روی پله های بیرون مسافر خانه صدای (قرج-قرج) شنیدم انگار سال ها بود کسی به این مسافر خانه نرفته بود! فرصت برای فکر کردن به این موضوع نداشتم،دستام یخ کرده بود و پوستش سرخ شده بود. آرام دستگیره آن در بد ترکیب وقدیمی را چرخاندم ... در باز شد و وارد خانه شدم بوی نم آب همه جا رو پر کرده بود .مسافر خانه غرق در تاریکی بود.ام با مقدار روشنایی ماه که از شکاف بالای سقف می آمد می شد جلوی پایم را ببینم.صدای زوزه ی دردناک گرگ ها مو را به تنم سیخ کرده بود..


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ] [ 22:55 ] [ مهدی رضایی ]

 

بازیگر مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟ جواب می داد: یک ساعت

بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم. یک روز

رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید.

مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگرد ها آن روز برای کلاس

نیایند و وقتشان تلف نشود. یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود.

مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد، سفارش را

قبول نمی کرد و عذر می خواست. یک روز فهمید مشتریان ش بسیار کمتر شده اند. مرد نشسته بود. دستی به

موهای بلند و کم پشتش می کشید . سیگاری آتش زد و به فکر فرو رفت. باید کاری می کرد. باید خودش را

اصلاح می کرد. ناگهان فکری به ذهنش رسید...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ] [ 22:54 ] [ مهدی رضایی ]

برچسب‌ها:
[ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:7 ] [ مهدی رضایی ]

 

مطالب طنز خنده دار, جملات تا حالا دقت کردین

* تا حالا دقت کردین چرا با موسیقی سنتی نمیشه رقصید؟

* تا حالا دقت کردین چرا اکثر ماشینها یا سفیدن یا سیاه یا نقره ای؟

* تا حالا دقت کردین چرا نمیشه با کت و شلوار کتونی پوشید؟

* تا حالا دقت کردین چرا زنها وقتی رژلب می زنن گردنشون رو به سمت آینه دراز می کنن؟

* تا حالا دقت کردین چرا مردم تو تاکسی راجع به سیاست صحبت میکنن؟


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:0 ] [ مهدی رضایی ]

 

ترول های خنده دار, ترول جدید خنده دار

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:0 ] [ مهدی رضایی ]

 

داستان خنده دار, پارمیدا

 

علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟

دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن.

علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم.

وای که چه موهای لختی داره پارمیدا.

آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط

عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا

چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم

از توی بغلم تکون ...

دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست!


برچسب‌ها:
[ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ] [ 9:54 ] [ مهدی رضایی ]

گارسون : چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟

مشتری : لطفا یک چای !

گارسون : چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟ چای سرد یا چای سبز؟

مشتری: سیلان لطفا

گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟

مشتری: با شیر لطفا

گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟

مشتری: شیر غلیظ شده لطفا

گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟

مشتری: لطفا شیر گاو.

گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟

مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم بهتره

گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟

مشتری: با شکر

گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟

مشتری: با شکر نیشکر لطفا

گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟

مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید

گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟

مشتری: آب معدنی

گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟

مشتری: ای بمیـــــــــــری الهــــــــی!!

ترجیح میدم از تشنگی بمیرم فقط به شرط اینکه تو خفه شی و گورتو گم کنی


برچسب‌ها:
[ شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, ] [ 9:52 ] [ مهدی رضایی ]

شــــــــک نکــــن ...!

" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,


" گذشتــــه ام " جلویــــش زانـُــــــو بزنــــد ...!

قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!

برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود ,

آنـــقـــدر خوشبــ♥ـخت می کنــــم کـــــه ,

به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی به خودت " لعنـــت " بفـــرستـی

برچسب‌ها:
[ جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:14 ] [ مهدی رضایی ]

همیشه در حالی که...
یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده!
یه عالمه اشک توی چشماته!
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده...
باید بگی:خب...خدافظ....!


برچسب‌ها:
[ جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, ] [ 19:1 ] [ مهدی رضایی ]

داستان فوق العاده زیبا : عشق واقعی

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:32 ] [ مهدی رضایی ]

حتما ماجرای راننده ایرانی در کانادا را شنیده‌اید که دنده عقب می‌رفته که به ماشین یک کانادایی می‌زند و پلیس که می‌آید، از راننده ایرانی عذرخواهی می‌کند و می‌گوید " لابد راننده کانادایی مست است که مدعی‌ شده شما دنده عقب می‌رفتید!"

حالا اتفاق جالب‌تری در اتوبان اصفهان رخ داده: یه اصفهانی توی اتوبان با سرعت ??? کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش را متوقف می کند. پلیس می‌آید کنار ماشین و می‌گوید:

"گواهینامه و کارت ماشین!" اصفهانی با لهجه غلیظی می‌گوید:" من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست. کارتا ایناشم پیشی من نیست.


من صاحَب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب. چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوَم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین."

مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم می‌زند به فرمانده‌اش و عین قضیه را تعریف می‌کند و درخواست کمک فوری می‌کند.

فرمانده اش هم میگوید که او کاری نکند تا خودش را برساند! فرمانده در اسرع وقت خودش را به محل می‌رساند و به راننده اصفهانی می‌گوید:

آقا گواهینامه؟ اصفهانی گواهینامه اش را از توی جیبش در می‌آورد و می‌دهد به فرمانده. فرمانده می‌گوید: کارت ماشین؟ اصفهانی کارت ماشین را که به نام خودش بوده از جیبش در می‌آورد و می‌دهد به فرمانده.

فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی دستور می‌دهد راننده در صندوق عقب را باز کند. اصفهانی در را باز میکند و فرمانده می‌بینه که صندوق هم خالی است.

فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی می‌گوید:" پس این مأمور ما چی میگه؟!"

اصفهانی می‌گوید: "چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم می‌خواد بگه من داشتم ??? تا سرعت می‌رفتم؟


برچسب‌ها:
[ جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:30 ] [ مهدی رضایی ]
صفحه قبل 1 ... 37 38 39 40 41 ... 54 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی، قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که: می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...
آبان 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392
امکانات وب