داستان های جذاب و خواندنی | ||
|
روزی مرد ثروتمندی ، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند و قدر موقعیتش را بداند. برچسبها:
مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزهای شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد.
ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی محکم به پشت سر زن زد و او در دم، کشته شد. در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانۀ تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را به نشانۀ مخالفت تکان می داد. پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.
برچسبها: صیادی، یک آهوی زیبا را شکار کرد واو را به طویله خران انداخت. در آن طویله، گاو و خر بسیار بود. آهو از ترس و وحشت به این طرف و آن طرف میگریخت. هنگام شب مرد صیاد، کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگی کاه را مانند شکر میخوردند. آهو، رم میکرد و از این سو به آن سو میگریخت، گرد و غبار کاه او را آزار میداد. چندین روز آهوی زیبای خوشبو در طویله خران شکنجه میشد. مانند ماهی که از آب بیرون بیفتد و در خشکی در حال جان دادن باشد. روزی یکی از خران با تمسخر به دوستانش گفت: ای دوستان! این امیر وحشی، اخلاق و عادت پادشاهان را دارد، ساکت باشید. خر دیگری گفت: این آهو از این رمیدنها و جستنها، گوهری به دست آورده و ارزان نمیفروشد. دیگری گفت: ای آهو تو با این نازکی و ظرافت باید بروی بر تخت پادشاه بنشینی. خری دیگر که خیلی کاه خورده بود با اشاره سر، آهو را دعوت به خوردن کرد. آهو گفت که دوست ندارم . خر گفت: میدانم که ناز میکنی و ننگ داری که از این غذا بخوری. آهو گفت: ای الاغ! این غذا شایسته توست. من پیش از اینکه به این طویله تاریک و بد بو بیایم در باغ و صحرا بودم، در کنار آبهای زلال و باغهای زیبا، اگرچه از بد روزگار در اینجا گرفتار شدهام اما اخلاق و خوی پاک من از بین نرفته است. اگر من به ظاهر گدا شوم اما گدا صفت نمی شوم. من لاله سنبل و گل خوردهام. خر گفت: هرچه میتوانی لاف بزن. در جایی که تو را نمیشناسند میتوانی دروغ زیاد بگویی. آهو گفت : من لاف نمیزنم. بوی زیبای مشک در ناف من گواهی میدهد که من راست میگویم. اما شما خران نمیتوانید این بوی خوش را بشنوید، چون در این طویله با بوی بد عادت کرده اید. برچسبها: یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس هزار تومانی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگا ه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت. این بارمرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان ، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید. و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم. برچسبها: جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود. یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد. مادرش گفت:خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده ، خوب چه کار می توانیم بکنیم! من این گردن بند را برات می خرم اما شرط داره، وقتی به خانه رسیدیم، یک لیست مرتب از کارها که می توانی انجام شان بدهی رو بهت می دم و با انجام آن کارها می توانی پول گردن بندت رو بپردازی و البته مادر کلانت هم برای تولدت چند دلار تحفه می ده و این می تونه کمکت کنه. جنی قبول کرد… او هر روز با جدیت کارهایی که برایش محول شده بود را انجام می داد و مطمئن بود که مادربزرگش هم برای تولدش برایش پول هدیه می دهد. بزودی جینی همه کارها را انجام داد و توانست بهای گردن بندش را بپردازد. وای که چقدر آن گردن بند را دوست داشت. همه جا آن را به گردنش می انداخت؛ کودکستان، بستر خواب، وقـتی با مادرش برای کاری بیرون می رفت، تنها جایی که آن را از گردنش باز می کرد حمام بود، چون مادرش گفته بود ممکن است رنگش خراب شود! پدر جینی خیلی دخترش را دوست داشت. هر شب که جینی به بستر خواب می رفت، پدرش کنار بسترش روی کرسی مخصوصش می نشست و داستان دلخواه جینی را برایش می خواند.یک شب بعد از اینکه داستان تمام شد، پدرجینی گفت:جینی ! تو من رو دوست داری؟ - اوه، البته پدر! خودت می دانی که عاشقتم. - پس او گردن بند مرواریدت رو به من بده!!! - نه پدر، اون رو نه! اما می توانم عروسک مورد علاقه ام رو که سال پیش برای تولدم به من هدیه دادی رو به تو بدم، اون عروسک قشنگیه، می توانی در مهمانی هات دعوتش کنی، قبوله؟ - نه عزیزم، باشه، مشکلی نیست… پدرش روی او را بوسید و نوازش کرد و گفت: ” شب بخیر عزیزم.” هفته بعد پدرش مجددا ً بعد از خواندن داستان، از جینی پرسید:جینی ! تو من رو دوست داری؟ - اوه، البته پدر! خودت می دانی که عاشقتم. - پس او گردن بند مرواریدت رو به من بده!!! - نه پدر، گردن بندم رو نه، اما می توانم اسب کوچک و قشنگم رو بهت بدم، او موهایش خیلی نرم و لطیفه، می توانی در باغ با او قدم بزنی، قبوله؟ - نه عزیزم، باشه، مشکلی نیست… و دوباره روی او را بوسید و گفت: ” خدا حفظت کنه دختر زیبای من، خوابهای خوب ببینی. “ چند روز بعد، وقتی پدر جینی آمد تا برایش داستان بخواند، دید که جینی روی تخت نشسته و لب هایش می لرزد. جینی گفت : ”پدر، بیا اینجا “ ، دست خود را به سمت پدرش برد، وقتی مشتش را باز کرد گردن بندش آنجا بود و آن را در دست پدرش داد. پدر با یک دستش آن گردن بند بدلی را گرفته بود و با دست دیگرش، از جیبش یک قوطی مخمل آبی بسیار زیبا را بیرون آورد. داخل قوطی، یک گردن بند زیبا و اصل مروارید بود!!! پدرش در تمام این مدت آن را نگهداشته بود. او منتظر بود تا هر وقت جینی از آن گردن بند بدلی صرف نظر کرد، آن وقت این گردن بند اصل و زیبا را برایش هدیه بدهد … « این مسأله دقیقاً همان کاری است که خدا در مورد ما انجام میدهد! او منتظر می ماند تا ما از چیزهای بی ارزش که در زندگی به آن ها چسپیدیم دست برداریم، تا آن وقت گنج واقعی اش را به ما بدهد. این داستان سبب می شود تا درباره چیزهایی که به آن چسپیده بودیم بیشتر فکر کنم … سبب می شود، یاد چیزهایی بی افتیم که به ظاهر از دست داده بودیم اما خدای بزرگ، به جای آن ها، هزار چیز بهتر را به ما داده است» برچسبها: مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت تکان میداد و بر زمین میریخت. صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را میکنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است. چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت میکنی؟ صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم. آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او میزد. دزد فریاد برآورد، از خدا شرم کن. چرا میزنی؟ مرا میکشی. صاحب باغ گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت خدا میزند. من ارادهای ندارم کار، کار خداست. دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست میگویی ای مرد بزرگوار نزن. برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیار. برچسبها: مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا میکرد که زیبا ترین قلب را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند.قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تا کنون دیده اند . مرد جوان، در کمال افتخار با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت: اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست . مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیر مرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام میتپید، اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تکههایی جایگزین آن شده بود. اما آنها به درستی به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند و گوشههایی دندانه دندانه در قلب او دیده میشد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود. مردم با نگاهی خیره به او مینگریستند. و با خود فکر میکردند این پیر مرد چطور ادعا میکند که قلب زیبا تری دارد . مرد جوان به قلب پیر مرد اشاره کرد و با خنده گفت: تو حتما شوخی میکنی... قلبت را با قلب من مقاسیه کن. قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است. پیر مرد گفت: درست است قلب تو سالم به نظر میرسد، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمیکنم. میدانی، هر کدام از این زخمها نشانگر انسانی است که من محبتم را به او داده ام، من بخشی از قلبم را جدا کردم و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام. اما چون این تکهها مثل هم نبوده اند، گوشههایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند، چرا که یاد آور عشق میان دو انسان هستند. بعضیها از قلبم را به کسانی بخشیده ام. اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند. اینها همین شیارهایی عمیق هستند. گرچه دردآورند، اما یادآور عشقی هستند که داشته ام امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با تکه ای که من در انتظارش بوده ام، پر کنند. حالا میبینی زیبایی واقعی چیست؟ مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونههایش سرازیر بود، به سمت پیر مرد رفت. از قلب جوان و سالم خود تکه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد . پیر مرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمیخود را جای زخم مرد جوان گذاشت . مرد جوان به قلبش نگاه کرد، دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود. عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود برچسبها:
ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیمودهایم میتوانیم هدایت کنیم. اسکات پک
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
کسی داناست که می داند هیچ نمی داند. ضرب المثل فلسطینی
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
سعادت دیگران ، بخشی مهم از خوشبختی ماست. رنان
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
با مردمان نیک معاشرت کن تا خودت هم یکی از آنان به شمار روی. ژرژ هربرت
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار♦♦♦♦♦♦♦♦
آدمهای بزرگ و اندیشمند ، بسیار اشک می ریزند . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
آن زنده که کاری نکند ، مرده به از اوست . ضرب المثل ایرانی
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
با دلسوزی و احترام بیشتری نسبت به دیگران رفتار کنید . آنتونی رابینز
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
فرومایگان پس از پیروزی ، همآورد شکست خورده خویش را به ریشخند می گیرند . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
هنگامی که منتظرید دیگران هیجان را به زندگی شما بازگردانند ، برای تولید عشق و شور و نشاط به آنان وابسته می شوید و تماس خود را با منبع عشق درون خود از دست می دهید . باربارا دی آنجلیس
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان،جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
با تقوی و خوبی می توان سعادت آفرید. زنون
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان جهان،جملات قصار زیبا ♦♦♦♦♦♦♦♦
گاهی شالوده و ریشه شکست های بزرگ ، از اشتباهات بسیار ریز و کوچک سرچشمه می گیرد . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان حکیمانه بزرگان،سخنان ناب بزرگان ♦♦♦♦♦♦♦♦
مرور زمان به خودی خود بسیاری از نگرانی ها را ازبین می برد. دیل کارنگی
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان حکیمانه بزرگان،سخنان ناب بزرگان ♦♦♦♦♦♦♦♦
اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان حکیمانه بزرگان،سخنان ناب بزرگان ♦♦♦♦♦♦♦♦
امکانپذیر است که یک میلیون حقیقت را در مغز انباشت ولی هنوز بیسواد بود.آلک بورن
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان حکیمانه بزرگان،سخنان ناب بزرگان ♦♦♦♦♦♦♦♦
عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند. کریستوفر مارلو
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان حکیمانه بزرگان،سخنان ناب بزرگان ♦♦♦♦♦♦♦♦
آن گاه که ، زایش راهی نو را از درون خویش احساس کردی پای در راهی خواهی گذارد که پیشتر برای رسیدن بدان بسیار تلاش نموده ایی . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان حکیمانه بزرگان،سخنان ناب بزرگان ♦♦♦♦♦♦♦♦
انسان در همان لحظه که تصمیم می گیرد آزاد باشد ؛ آزاد است. ولتر
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان حکیمانه بزرگان،سخنان ناب بزرگان♦♦♦♦♦♦♦♦
مردی که لبخند به صورت ندارد نباید دکان باز کند. ضرب المثل چینی
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان حکیمانه بزرگان،سخنان ناب بزرگان ♦♦♦♦♦♦♦♦
سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان اموزنده ♦♦♦♦♦♦♦♦
وظیفه چیزی است که از دیگران انتظار انجامش را داریم.اسکاروایلد
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان اموزنده ♦♦♦♦♦♦♦♦
با بدیهای دیگران دل خویش را به سیاهی نیالاییم ، همواره ساز سادگیمان کوک باشد و نگاهمان امیدوار. ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان اموزنده ♦♦♦♦♦♦♦♦
اندیشه کنید زیرا اندیشه کردن مایه زنده دل بودن مردم است. ناپلئون
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان اموزنده ♦♦♦♦♦♦♦♦
تعلل و عقب انداختن کارها، یکی از شایع ترین راههای فرار از رنج است. آنتونی رابینز
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان اموزنده♦♦♦♦♦♦♦♦
رسانه تنها می تواند پژواک ندای مردم باشد نه اینکه به مردم بگوید شما چه بگویید که خوشایند ما باشد . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان اموزنده♦♦♦♦♦♦♦♦
هر چه بیشتر عشق بورزید دیگران نیز مجوز آن را خواهند یافت تا عشق بیشتری به شما و نیز دیگران بورزند . باربارا دی آنجلیس
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان اموزنده♦♦♦♦♦♦♦♦
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان اموزنده ♦♦♦♦♦♦♦♦
از آهسته رفتن نترس ، از بی حرکت ایستادن بترس . مثل چینی
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان اموزنده ♦♦♦♦♦♦♦♦
دوست مثل پول ، بدست آوردنش از نگه داشتنش آسان تر است. باتلر
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
کژی و ناراستی ، شکاف و رخنه گاه اندیشه اهریمن خواهد شد . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
خنده کوتاهترین فاصله بین دو نفر است . ویکتور هوگو
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
دوستان را در خلوت توبیخ کن و در ملاءعام تحسین . اسکاروایلد
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
تنهایی برای جوان ارزشمند ، و برای پیر آزار دهنده است . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
خود را در حالت تسلط بر حوادث ببینید، بشنوید، و احساس کنید. تا اینکه احساسی از اعتماد بصورت شرطی در شما بوجود آید و یقین کنید که با اعتماد به نفس و قدرت می توانید با هر اتفاقی مقابله کنید. آنتونی رابینز
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
تمامی روابط شما از عشق خواهد درخشید . باربارا دی آنجلیس
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
خویشتن و مردم را هنگامی می شناسی ، که تنها شوی . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
تکرار مادر مهارت هاست . دیل کارنگی
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
به زبانت اجازه نده قبل از اندیشه ات به راه افتد. ناپلئون
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
تنها تنهایی کارآمد است که همراه باشد با پژوهیدن و کاویدن در خرد و دانش . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان دنیا ♦♦♦♦♦♦♦♦
تنها موسیقی مرا به شناسائی خداوند راهنمائی کرد. دوموسویه
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
بهترین انسان کسی است که در حق همه نیکی کند . کنفوسیوس
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان ادب ♦♦♦♦♦♦♦♦
کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان ادب ♦♦♦♦♦♦♦♦
وظیفه ای را که از همه به شما نزدیک تر است انجام دهید. گوته
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان ادب ♦♦♦♦♦♦♦♦
حاصل من از فضل فقط این شدکه بر جهل خود دانا شوم. بقراط
♦♦♦♦♦♦♦♦ سخنان بزرگان ادب ♦♦♦♦♦♦♦♦
جایی که شمشیر است آرامش نیست . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
آن کس که ارده و استقامت دارد، روی شکست نمی بیند. مترلینگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
بهترین وسیله برای جلب محبت دیگران ، نیکی در باره آنها ست. روسو
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
ره آورد گفتگو با نادان دو چیز است : نخست از دست دادن بخشی از عمر و دیگری گرفتار شدن ، به افکار پوچ و بی ارزش . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
کمال هنر در نهان داشتن هنر است . کینتلین
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
اگر قرار است برای چیزی زندگی خود را خرج کنیم ، بهتر آن است که آنرا خرج لطافت یک لبخند و یا نوازشی عاشقانه کنیم . شکسپیر
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
استعداد در فضای آرام رشد میکند و شخصیت در جریان کامل زندگی . گوته
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
نم نم باران ، سبب بیداری خاک گشته و آن را شکوفا می کند ، خرد هم ناگهان پدید نمی آید زمانی بس دراز می خواهد و روانی تشنه باران . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
از استثنائـات است که کسی را بـه خاطر آنچه که هست دوست بدارند . اکثر آدمها چیزی را در دیگران دوست دارند که خود به آنها امانت می دهند : خودشان را ، تفسیر و برداشت خودشان را از او … گوته
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
نادر شاه افشار توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
ماهی و مهمان دو روز اول خوب هستند ، از روز سوم بو می گیرند . اسپانیولی
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
اگر همه می توانستند از استعدادهای خود درست بهره بگیرند، دنیا همان بهشت موعود می شد که همه می خواهند. زکریای رازی
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
اساسا ، خوشبختی فرزند نامشروع حماقت است. همه کسانی که در جست و جوی خوشبخت بودن هستند بی خود تلاشی در بیرون از خویش نکنند اگر بتوانند ” نفهمند” می توانند ” خوشبخت ” باشند. علی شریعتی
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
خارهای کوچک زخم به جان نمی زنند ، بلکه با او می آمیزد برای روزهای سختر . ارد بزرگ
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
هیچ چیز در زندگی شیرین تر از این نیست که کسی انسان را دوست بدارد. من در زندگانی خود هر وقت فهمیده ام که مورد محبت کسی هستم, مثل این بوده است که دست خداوند را بر شانه خویش احساس کرده ام . چارلز مورگان
♦♦♦♦♦♦♦♦ جملات قصار ♦♦♦♦♦♦♦♦
آنچه هستید شما را بهتر معرفی می کند تا آنچه می گویید . بزرگمهر برچسبها:
همیشه سوار خط شبرو میشوم. همهی شش روز هفته را. تا ماربل آرچ پیاده میروم و سوار خط ۲۹۴ میشوم که مرا میبرد خیابان فلیت. هیچ با مردهای تو اتوبوس حرف نمیزنم. بعد هم میروم تو {بار} سیاه و سفید که تو خیابان فلیت است. گاهی هم دوستم میآید آنجا. یک فنجان چایی میخورم.
برچسبها:
همواره این را به خاطر بسپار که اگر هدفهایت به دیگری صدمه بزند ، هم به صلاح خودت و هم به صلاح دیگران است که از آنها بر حذر بمانی. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
هنگامی که تخیلات و منطق در ضدیت با هم قرار بگیرند تخیلات پیروز میشوند. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
اگر نمیدانی به کجا میروی به هیچ کجا نخواهی رسید . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
برای شروع باید باور داشته باشی که می توانی، سپس با اشتیاق تلاش کنی. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
افراد موفق هیچ وقت اجازه نمیدهند که شرایط آزارشان دهد .مارك فيشر
جملات مارك فيشر
افرادی که زمان را در انتظار شرایط عالی از دست میدهند هرگز موفق نمیشوند. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
برای شروع باید باور داشته باشی که میتوانی سپس با اشتیاق شروع کنی.مارك فيشر
جملات مارك فيشر
ترس باعث میشود تا بسیاری از مردم به رویاهایشان نرسند . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
زندگی دقیقا به ما ان چیزی را میدهد که به دنبالش هستیم .مارك فيشر
جملات مارك فيشر
زندگی آماده است تا بسیار بیشتر از انچه تصورش را میکنید به ما بدهد.مارك فيشر
جملات مارك فيشر
تنها کسانی میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند که به قدرت ذهن ایمان دارند. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
همواره بخاطر بياور كه در اوجي معين ديگر ابري نيست.
جملات مارك فيشر
اگر به انچه انجام می دهی عشق بورزی،احتمال شکست صفر می شود. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
اجازه نده ترس تو را فلج سازد . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
افرادی که از ریسک کردن میترسند به جایی نمیرسند . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
هر ایده ای که ما داشته باشیم می تواند شکل ملموس بگیرد. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
قهرمانی در وجود تو خفته است ٬ کافی است بیدارش کنی تا به بهترین خواسته هایت برسی. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
راز هر هدف این است که هم جاه طلبانه باشد ، هم قابل دسترس. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
مهمترین چیز تجسم موفقیت است . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
فقط کافی است عزمت را جزم کنی و قدم اول را برداری . مارک فیشر
جملات مارك فيشر
اگر ناخوداگاه فکر کنی که بردن مسابقه حقت نیست ،میبازی . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
با هر شکستی میبینی که شخصیت تو قویتر و روحت تواناتر شده است. مارك فيشر
اگر انسان نیروهای درونش را بشناسد , میتواند به رویاهایش واقعیت بخشد . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
هر آنچه را که ذهن انسان به آن برسد و آن را باور کند , حتما تحقق میابد . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
تجربه بهترین آموزگار است . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
زندگی می خواهد بداند که شما از آن چه انتظاری دارید . مارك فيشر
جملات مارك فيشر
بسیاری از مردم وقتی چیزی می خواهند خیلی روی آن پافشاری نمی کنند .مارك فيشر
جملات مارك فيشر
تسلط بر سرنوشت و جامعه عمل پوشاندن به رویاها هدف نهایی زندگی است .مارك فيشر
جملات مارك فيشر
افرادی که صبر می کنند تا شرایط عالی از راه برسد هرگز کاری را شروع نمی کنند. زمان مطلوب برای شروع همین حالاست. مارك فيشر
جملات مارك فيشر
انسان بازتاب افکاری است که در ذهن نا خود اگاهش دارد.مارك فيشر
جملات مارك فيشر
باید از نوری که در درونت روشن است تغذیه کنی تا چنان بدرخشد که همه ان را ببینند. مارک فیشر
جملات مارك فيشر
برای ناراحت بودن ؛ خیلی وقت داری . پس چرا به فردا موکولش نکنی ؟! مارك فيشر برچسبها:
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
الا ای چاه یارم را گرفتند
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
لعنت به عدو که روح تقوا را کشت
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
غرقاب غمم دگر مرا ساحل نیست
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
چو می اُفتد به چشمم گاهواره
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
آه زهرا تا ابد جاری بود
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
چه حالی داده دل را دست مادر
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
الهی داد از این دل داد از این دل
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
ای تاج سر عالم و آدم زهرا
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
سوزنده تر از داغ تو، داغی نَبُود
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
امشب دل سنگ کوچه ها می گرید
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
مدینه از چه این سان بی قراری
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
مدینه در وطن تنهاترینم
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
ز کف دادم چراغ لاله ام را
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
مصیبتی است علی را که پیش چشمانش
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
ز پشت پنجره ها دیدگان پر اَشکم
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
از برم رفتی و اندیشه نکردی که مرا
متن تسلیت شهادت حضرت فاطمه
فاطمه! ای که غم از داغ تو، سر می شکند برچسبها:
پرنده بر شانه های انسان نشست .انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : برچسبها:
روزي سقراط ، حکيم معروف يوناني، مردي را ديد که خيلي ناراحت و متاثراست. علت ناراحتيش را پرسيد ،پاسخ داد:"در راه که مي آمدم يکي از آشنايان را ديدم.سلام کردم جواب نداد و با بي اعتنايي و خودخواهي گذ شت و رفت و من از اين طرز رفتار او خيلي رنجيدم." برچسبها:
یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه میکرد. گدایی از آنجا میگذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه میکنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان میدهد. این سگ روزها برایم شکار میکرد و شبها نگهبان من بود و دزدان را فراری میداد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی میمیرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش میدهد. برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |